پست‌ها

اندازه های اَنفُس ما

چهل و نه. «پیام الهی، کوچک و بزرگ نمی شود؛ هماره ثابت و عظیم بوده و هست.  منتها در هر ظهور، به اندازه ی نیاز بشریت و مطابق با ویژگی های اسم مظهر ظهور، بروز و تحققِ اجتماعی و تکاملی یافته است. بطور مثال، بخشی از پیام الهی در هر عصر، «وحدت نوع بشر، همبستگی، دوستی و خدمت خالصانه» بوده اما فهم انسانها از «عالَم»، گاه در حدّ قبیله بوده، گاه در حدّ شهر، گاه ایالت و گاه کشور. پس بروز آن ظهور الهی نیز مطابق با فهم زمان و مکان انسانها رخ نموده است. امروز اما، عصر اسم بهاء است؛ «اسم اعظم» الهی و سرآغاز تابشی خیره کننده برای بلوغ تمدن بشر در سرتاسر زمین،  که با وجود همه ی مصائب و دشواری های زمانه، مژده ی آینده ای عظیم برای آدمیان و «وحدت در عالَم انسانی» را به ما می دهد.»  کد مطلب: 49

اولویت، با کدام حسّاسیت است؟

چهل و هشت پیروانِ برخی از ادیان آسمانی، از سر دقت مؤمنانه، نامِ خدا را نمی برند مبادا به عظمتش بی حرمتی شود؛ اما همزمان با گفته و عمل شان، او و امر تازه ی او را نادیده می گیرند! مؤمنانِ برخی باورهای مذهبی، حتی بجای نام خدا، سه نقطه می گذارند مبادا نام مبارکش جایی زیر دست و پا بمانَد؛ اما همزمان با کردارهایشان، به مظهر الهی عصر خود که نماینده ی همان خدا بر زمین است، دهن کجی می کنند! حتی برخی باورمندان، «صندوق های اسماء الحسنی» ساخته اند که هر جا اسم خدا را دیدند آن را ببُرّند و به آن صندوق بیندازند، مبادا آن نام ایزدی، رهسپار جایی نامربوط شود؛ و این دست کارها را از سر پرهیزکاری خویش و نهایتِ تقوا در مکتب شان می شمارند... آری ما آدمیان، اغلب از پاره شدن نام خدا بر تکه های کاغذ بیم داریم و همین طور از بی احترامی گفتاری یا کرداری نسبت به شیئیّت کتابهای آسمانی مان؛ اما از زیر پا گذاشتنِ «حسّ حضور خداوند» در کردارهای بد و مدام مان، نه شرم می کنیم و نه پروا داریم! خدا را که نمی شود تمسخر کرد؛ دست کم به فکر باشیم تا از خودمان در محضر او، با عمل های نادرستِ نفسانی مان، دلقکی نساز

همه ی نشانه های گرداگرد ما (یک): صابون مایع

چهل و هفت یک صابونِ مایعِ گران خریده بودیم که هیچ از بویش خوشم نمی آمد! گول ظاهرش را خورده بودم و حالا نه دلم می آمد بیندازمش دور و نه رغبت استفاده از آن را داشتم... همین طور مانده بود بغل ظرفشویی و هر از گاهی، یک چکه از آن مصرف می شد. شده بود آینه ی دقّ که نه تمام می شد و نه تاریخش می گذشت! سرانجام یک روز تصمیم گرفتم کارش را بسازم؛ بدون اسراف و بدون خشونت. پس او را از جای مهجور و بی مصرفش در آشپزخانه برداشتم و گذاشتم کنار روشویی در سرویس بهداشتی. یعنی گذاشتمش درست پیش چشم و در ممکن ترین مرکز توجه؛ نه برای اینکه دوستش داشتم، بلکه چون وقتش بود که هر چه دارد پس بدهد و بعدش هم ریغ رحمت را سر بکشد. اینگونه، برای یک هفته ی پرشتاب، میهمانِ ما شد و خیلی زود ملحق به دیار عدم گشت! *** سرنوشت آن صابون، مرا درست به یاد اکثریت ملایان قرن بیست و یکم از حجتی و داعشی و وهّابی و همتایان دیگرشان در سراسر جهان و ادیان انداخت... پس از کاری که آنها در هر عصر با پیامبران خدا و به ویژه با امر نوین الهی کردند، یکتاخدا مدتی با جهل و ستم آنها سر کرد و مهلت داد. چون به راه نیامدند و مصرفی نیافت

هم حفظ و هم فهم

چهل و شش «محمدحسین طباطبایی» کودکی بود حافظ کل قرآن، که در خردسالی، پاسخ هر پرسشی را با آیتی از کلام الله مجید می داد و سبب شگفتی همه ی بینندگان تلویزیون شده بود. علمای شیعه، او را اسباب تفاخر خویش کرده بودند در برابر علمای اهل سنّت؛ و علمای سنّی با پخش برخی شایعات درباره ی او، گاه دل خنکی می کردند در برابر علمای شیعی! اما از تفاخرها و شایعات که بگذریم، او با همه ی معلومات و محفوظاتش، نمونه ی برجسته ای است که به ما نشان می دهد چگونه می توان حافظ و راوی خوبی برای یکی از کتاب های آسمانی بود ولی در معنای راستینش ورود نکرد! این همه ستم به نام اسلام، بر همه حتی مسلمین را دید و هدف اصلی از نزول آیات الله را از یاد بُرد! به ظاهر آیات مشغول شد و دوستِ پسِ باطنِ آیات را فراموش کرد و از تکامل ادیان و مسیر حقیقت الله غافل ماند. در زیر، پاسخ ایشان را می خوانیم به یک پرسش مهم و امروزی که گریبانگیر همه ی ادیان سَلَف است: خبرنگار: مشکل جامعه امروز ما را چه مي ‌ بينيد و راه حل آن چيست؟ طباطبایی: بيان دين به زبان روز براي عموم مردم، تا همه برداشت صحيح و جامعي از مسائل ديني داشته باشند

«شگفتا از این بازی های سرنوشت!»

چهل و پنج.  ببینید چه اندازه شگفت انگیز است که حکومتِ پنهان و آشکارِ ملایان شیعه در ایران، در دو قرن و دست کم چهل سال گذشته – پس از ظهور موعود و دین تازه ی خدا - تمام کوشش خویش را برای رسیدن به قُدس و ارض اَقدس، به کار گرفته و هزینه های بی پایانی در این راه کرده و می کند و به نتیجه ی راستین هم نمی رسد! هدفش نابودی فلان حکومت یا خوشبختی فلان آوارگان و نهایتاً عزّت جهان اسلام و مسلمین نیست، که اگر بود، نخست به مسلمانانِ مستضعف داخل ایران، از سیستان تا خوزستان که کاملاً و قانوناً در دسترس او هستند، رسیدگی و دستگیری می کرد! بلکه پس از دلایل سیاسیِ پشت صحنه میان ابرقدرت های کنونی زمین و سپس قدرت نمایی میان فِرَق مذهبیِ شیعه و سنی، مهم ترین دلیل برای حمله به اسرائیل، دشمنی بیشتر با نظام آئین بهائی و رسیدن به سرزمینی ست که وعده های بسیاری در کتب مقدس، مربوط به موعود الهی ادیان، درباره ی آن آمده است؛ سرزمینی که البته، یک سَده و نیم پیش، به تبعید و ستمِ خودِ علمای شیعه و همدستی دربار قَجَر و عثمانی با آنها، توسط «یک زندانی به ظاهر بی پناهِ ایرانی» فتح روحانی شد و وعده های ایزدی نیز

شَجَر شناس شو...

چهل و چهار. « شَجَر شناس » شو، گر طالبِ هستیِ راستین هستی. بنگر به هر ذرّه و آنگاه   ببُر از او یا  بپیوند... گر آن ذرّه از آنِ سوی حقیقت باشد، نور می تراود و اثبات می کند. پس بشناس و با او باش، بر میزانِ امر الهی در این عصر و عهد. اما اگر آن ذرّه رو بسوی تباهی دارد، تاریک می دمد، و اندک روشنی اش نیز جز   از نارِ  او   نیست و تو را هم جز به دیار نفی نخواهد برد. بشناس و آهسته بگذر و تیزبین باش تا ناگه از قلبِ تاریکی ها، شَجَرِ نور را پرتو افکن بینی: از شاخسارانش بالا روی و از میوه هایش خوری. آنگاه خود، بخشی از او شوی و ثمر دهی برای آنکه در پی تو خواهد آمد... کد مطلب: 44

«صلح بهائی» راهِ راستینِ گذر از «عصر ترورهای اهریمنی»

چهل و سه. « به بهانه ی حملات پلید تروریستی امروز به مردم اهواز»: اغلبِ کسانی که امروز برای قربانیانِ حملات تروریستی، اشکِ تمساح می ریزند، از دو قرن پیش تر که مظهرِ نوینِ الهی فرمود: « بشتابید بسوی وحدتِ عالَم انسانی؛ فارغ از وحشت و تبعیض، ترور و ستم، خشم و کین! » همگی یا به او خندیدند و یا چاقوهایشان را تیزتر کردند. وقتی حتی پیش از آغازِ جنگ های جهانی اول و دوم فرمود: «همگی با هم سلاح هایتان را به زمین بگذارید و هزینه های گزاف برای کشتار و نبرد را خرج صلح و دوستی و سازندگی و آبادانیِ زمین کنید!»  سرِ تفنگها و سرنیزه ها را بسوی خودش و خانواده اش نشانه رفتند و او را سرِ سیاهِ زمستان، از ایران و شهر به شهر در عثمانی، به دورتر و هر چه دورتر تبعید کردند. حاکمانی که امروز در مدحِ قربانیانِ تروریسم، بسی سخن سُرایی می کنند، اغلب خود تا چهار نسل، دست هاشان دست کم تا مِرفَق، در خونِ شهیدانِ بابی و بهایی است که طولانی ترین و مظلوم ترین قربانیانِ نسل کشی و ترور در دو سده ی اخیرِ ایران و منطقه بوده و هستند. ما عاشقانِ بهاءالله را نشاید لعنت کردن؛  پس برای تروریست ها و حامیانِ مستق