همه ی نشانه های گرداگرد ما (یک): صابون مایع
چهل و هفت
یک صابونِ مایعِ گران خریده بودیم که هیچ از بویش خوشم نمی آمد!
گول ظاهرش را خورده بودم و حالا نه دلم می آمد بیندازمش دور و نه رغبت
استفاده از آن را داشتم... همین طور مانده بود بغل ظرفشویی و هر از گاهی، یک چکه
از آن مصرف می شد. شده بود آینه ی دقّ که نه تمام می شد و نه تاریخش می گذشت!
سرانجام یک روز تصمیم گرفتم کارش را بسازم؛ بدون اسراف و بدون خشونت. پس او
را از جای مهجور و بی مصرفش در آشپزخانه برداشتم و گذاشتم کنار روشویی در سرویس بهداشتی.
یعنی گذاشتمش درست پیش چشم و در ممکن ترین مرکز توجه؛ نه برای اینکه دوستش داشتم،
بلکه چون وقتش بود که هر چه دارد پس بدهد و بعدش هم ریغ رحمت را سر بکشد.
اینگونه، برای یک هفته ی پرشتاب، میهمانِ ما شد و خیلی زود ملحق به دیار
عدم گشت!
***
سرنوشت آن صابون، مرا درست به یاد اکثریت ملایان قرن بیست و یکم از حجتی و داعشی و وهّابی و همتایان دیگرشان در سراسر جهان و ادیان انداخت... پس از کاری که آنها
در هر عصر با پیامبران خدا و به ویژه با امر نوین الهی کردند، یکتاخدا مدتی با جهل
و ستم آنها سر کرد و مهلت داد. چون به راه نیامدند و مصرفی نیافتند، با زلزله و
قتل عام و بمب اتم کارشان را نساخت. بلکه حکومت شان داد و بر صدرشان نشاند، چنانکه
ما اینک بطور مثال درست در عصر حکومت پُرنخوت آنها در ایران هستیم!
صد البته آنها خود خیال می کنند که این، لطف الهی بوده و آنها از برترین
صالحان تاریخ بوده اند که حکومتی و فرصتی یافته اند! - گرچه خودشان با همین منطق
مهربانانه، درباره نظایر کهن شان که یزید و معاویه و دیگر فرمانروایانِ مذهبیِ ستم
پیشه ی اسلامی هستند، قضاوت نمی کنند - اما مهم این است که ما بدانیم:
آنها یا از اساس "خبر
بزرگ" را فهم نکرده اند یا اینکه هنوز باور نکرده اند که درست مشغول سپری کردن ثانیه
های آخر کنار روشویی تاریخ هستند!
کد مطلب: 47
نظرات
ارسال یک نظر