درباره ی «خاتَم النّبیین»



بیست و یک.

نخستین و بزرگ ترین مانعی که در جهانِ امروز، سدّ راه مسلمانان برای اندیشیدن و پوییدن در آیین بهایی می شود، اساساً تنها یک عبارت کهن الهی است: «خاتَم النّبیین». این عبارت تنها یک بار در قرآن عزیز آمده اما بر فهم مسلمین از کل قرآن و جهانِ در پی آن، چنان سایه انداخته که سبب شده میلیاردها انسان که خود را پیرو قرآن الهی می شمرند، در توجه به دستورات تازه ی همان یکتاخدا، در جای خود محکم بایستند و قدم از قدم برندارند! حال آنکه در مواجهه با «رایات سیاه از خراسان» و «قائم آل محمد» و «خبر بزرگ» و «بقیه الله الاعظم»، به آنها فرمانِ دویدن و سر سپردن داده شده و نه حتی دَمی مکث و تعلّل کردن!
اما چه چیز در این واژه ی شگفت، نهفته است که خداپرستانِ اسلام آورده را از پذیرش دین برحق و تازه ی همان خداوند عالَمیان، این بار در پیراهنی نو، باز می دارد و موجب تکرار تاریخ ادیان کهن در سرتافتن از ظهور آیین نو می شود؟
مسلمانان می پندارند این عبارت به آن معنی است که حضرت محمد ص، آخرین پیامبری بوده اند که از سوی خداوند، صاحب وحی شده و بسوی بشریت آمده اند. حال آنکه این تفسیر از آیه ی موجود در قرآن به چندین جهتِ محکم، تحریفِ اصلِ کلام قرآن و مغایر یا تاریخ ادیان و جهانِ هم اکنونِ ماست.
تعارف و مجامله نیست که بگوییم در اصل، آنها که بابی و بهایی شدند، مسلمانِ واقعی ماندند و وفادار به وعده ی مسیح و موسی و زرتشت و ابراهیم. یعنی آنان که به قائم آل محمد حضرت باب و بقیه الله یا موعود ادیان حضرت بهاءالله ایمان آوردند، درست مطابق دستورات قرآن و اسلام و وعده های دیگر کتب آسمانی حرکت کردند و کسانی که در قرآن و کتابهای پیشین ماندند و پیش نیامدند، خلاف دستورات خدا و کتابهای شان راه پیمودند.
بگذارید از تاریخ دین مَثَلی بیاوریم، زمانی که حضرت عیسی ع ظهور فرمودند، آن یهودیان و صابئان و زرتشتیان و بوداییان و هندوان و... که به ایشان پیوستند، مطابق تورات و گنزا ربّا و اوستا و تری پیتاکا و بهاگاوادگیتا عمل کردند. اما آنها که به عیسی ع اعتنایی نکردند یا مخالفتش را پیشه ساختند، در واقع رودرروی خواست خداوند ایستادند و بنابراین دیگر حتی در دین خویش نیز صادق نماندند.
پس روشن شد که یهودی و صابئی و زرتشتی و بودایی و هندوی واقعی، همانها بودند که به عیسی ع بله گفتند، نه آنها که بر کتابها و رسوم پیشین، محکم ایستادند و با تکاملِ دین الهی پیش نرفتند.
همین رُخداد شگفت، دیگربار میان دین مسیحی و اسلام، رخ نمود؛ آن مسیحیان که به محمد ص باور آوردند، گرچه چندان پُرتعداد نبودند، اما راستگویانی بودند که حقیقتِ پیامِ انجیل و کلام الهی را دنبال می کردند. آنها دوست قدیمی را در جامه ی تازه اش شناختند و قرآن را تداوم راه تورات و اوستا و انجیل و... دانستند. پس با خدا مجادله نکردند و با حق، ستیز ننمودند. شگفتا که همین الگو، دیگربار میان اسلام و دین باب و بهاءالله نیز رخ داد! گویی در این تکرار تاریخ، «عبرت» دُرّ نایابی است که به هرکس ندهند.
این بار آنها که صبح و شب، خود را منتظر قائم نشان می دادند به محض ظهورش او را زندانی و سپس شهید کردند و بعد از او نیز، موعود بزرگ را به دوردستها تبعید نمودند تا نور و صدایش خاموش شود - که نشد و هر روز نیز در اقصا نقاط عالَم، رو به فزونی است.
در اینجا شاید برخی مسلمانان بگویند که قیاس ما از اساس، نادرست است و ادیان قبل را نمی شود با اسلام که آخرین دین است مقایسه کرد. با خود قرآن، چند پاسخ به ایشان می دهیم...
نخست اینکه قرآن می فرماید: همه ی پیروان ادیان، در طول تاریخ، دین خودشان را آخری دانسته اند!
«به راستی پیش از این، یوسف با دلایل روشن، بسوی شما آمده بود. پس شما از آنچه برای تان آورده بود، همواره در شک بودید تا آنکه او درگذشت و گفتید: "هرگز خداوند بعد از او، پیامبری را مبعوث نخواهد کرد!" اینگونه خداوند کسی را که اسرافکار و شکّاک است، گمراه می سازد!» (سوره غافر آیه 34)
با کمی تأمل می بینیم که براستی دلیلهمین است که با وجود 124 هزار ظهور کهن، هنوز هم در گوشه و کنار دنیا پیروان بسیاری از ادیان سابق وجود دارند و هنوز میلیون ها نفر پیرو حضرت زرتشت و موسی و داوود و یحیی و... بر روی زمین زندگی می کنند چون هر یک، خود را برحق و آخرین می شمرند بلکه دیگران را ناحق و غیر الهی! البته همه ی ادیان کهن در باورهایشان به ظهور موعودی نیز باور دارند، اما چنان موعودی که احکام دین خودشان را اثبات کند و سلطنت امت آنها را بر روی زمین تحکیم نماید. غیر از این باشد، آن موعود را رد می کنند و حاضرند هر بلایی بر سرش بیاورند؛ چنان که کرده اند و می کنند.
یا هنوز چند صد میلیون هندو و چند صد میلیون بودایی و میلیون ها تائویی و کنفوسیوسی و جاینی و... در سرزمین های مختلف منتشرند که درست به همان احوال، مبتلایند منتها شکلِ اظهار و احکام شان متفاوت و مطابق اقلیم خود آنهاست. یا اسلام و مسیحیت که با وجود ظهور منجیان و موعودهایشان، همچنان میلیاردها انسان را در سیطره ی احکام خویش نگاه داشته اند و حتی اجازه ی شنیدن براهین و دلایل دو موعود تازه ی الهی را نیز به پیروان شان نمی دهند!
حال آنکه خود خداوند در کتاب مجیدش می فرماید: «کسانی که سخن را می شنوند سپس از نیکوترینش پیروی می کنند، آنهایند که خداوند هدایت شان کرده و خردمندان اند.» (سوره زُمر آیه 18)
اینک می رسیم به برهانِ «خاتم النّبیین» و دست کم دو دلیل محکم قرآنی که این عبارت هرگز این معنا را نمی داده و نمی دهد که دیگر پس از پیامبر اسلام، پیامبری نخواهد آمد!
آیین بهاییدر تداوم راه قرآن و همه ی ادیان به ما خبر می دهد و می آموزد که ظهوراتِ الهی بی پایان اند و تا بشر هست، پیامبران نیز خواهند آمد. همچنان که بشریت به پیش می رود، پیامبران الهی نیز هر یک به وقت و مشیّت خویش، ظهور خواهند کرد و دستِ بشر را در گردنه های سخت خواهند گرفت.

دلیل نخست:
اگر مسلمانان عزیز به همان آیه ی قرآن شریف (سوره احزاب آیه 40) توجه کنند، عبارت دقیق را چنین می بینند که حضرت محمد ص: «رسولَ الله و خاتَم النّبیین» است . توجه کنید که ایشان فقط خاتَم انبیاء شمرده شده اند نه خاتَم رسولان! اگر «خاتم نبیین» ابتدای جمله هم آمده بود و سپس «رسول الله» به آن افزوده می شد ممکن بود برخی تعبیر عطف این به آن کنند و بگویند خاتم در ابتدا، به هر دو بازمی گردد. اما خداوند با این چینش محکم، دست این  مفسران را نیز بسته است! معنای روشن آیه ی مذکور می شود: «محمد ص رسول الله و خاتم انبیاء است.» در تفاوت جایگاه و مقام و کارکردِ رسول و نبی نیز جز به آیات شریف قرآن به جای دیگری رجوع نمی کنیم مبادا به بی انصافی محکوم شویم: بطور مثال در سوره ی مریم درباره ی جایگاه حضرت موسی ع و برادرشان هارون نبی چنین فرموده شده است:
«در این کتاب، موسی را یاد کن که به راستی مخلص بود و رسولی نبی (رسولاً نبیّاً) بود.» (مریم 51)
و سپس «و ما از رحمت خود، برادرش هارون نبی (نبیّاً) را به او عطا کردیم.» (مریم 53)
همچو آفتاب روشن است که در همین دو آیه جایگاه رسول، بالاتر از نبی وصف می شود، چنان که موسی ع، پیامبر اصلی دور یهود، هم رسول بود و هم نبی اما برادر ایشان تنها نبی خوانده می شود. شاید بخشی از اشکال به این بازمی گردد که ما در فارسی، هر دو واژه را به پیامبر و فرستاده ترجمه می کنیم و اغلب تفاوتی در معنایشان قائل نیستیم که خود در فهم ظرافتِ این حقیقت بسیار مشکل ساز است.

دلیل دوم:
نبی به معنی «خبررسان» مشتق از واژه ی نبأ به معنی «خبر» است. خاتَم انبیا در قرآن به معنی «آخرین پیامبر» نیست که در ترجمه به اشتباه یا تعمّد چنین عنوان می شود؛ به معنی «آخرین خبررسان» است. چنانکه گفتیم، حضرت محمد ص، خاتم الرّسل نیز خوانده نشده اند و تنها جایگاه خاتم النّبیین را دارند و نه خاتم رسولان را. پس محمد ص یکی از رسولان سلسله ی فرستادگان الهی اند که مقام والای آخرین خبررسان را نیز داشته اند. اما خبر قرآن چه بوده و آخرین خبررسان در دور اسلام به چه معناست؟!
برای فهم درست واژگان قرآنی، باید آنها را در یک مجموعه بررسی کرد تا به نتیجه رسید. خداوند در کتاب اعظم دور اسلام می فرماید: « از یکدیگر، از چه می پرسند؟ از خبری بزرگ (نبأ عظیم)! همان که در آن اختلاف دارند! چنان نیست که می اندیشند و خواهند دانست. آری باز هم چنان نیست، خواهند دانست!» (سوره نبأ آیات 1 تا 5). [شگفتا که در اینجا نیز دوبار تأکید شده بر اینکه مردم از حقیقت خبر بزرگ و ظهورش آگاهش نیستند. این تأکید دوگانه، رمزی است از ظهور دو گانه ی حضرت باب و حضرت بهاءالله در پسِ دور اسلام و قرآن.]
نخست اینکه روشن است  این یک واقعه ی مربوط به آینده و رویدادی قیامت مدار است. قیامت در اسلام، با ظهور قائمش رخ نمود و بنابراین خبر بزرگ نیز حاصل شد.
انبیاء کسانی بودند که علاوه بر خبررسانی های نزدیک و دور، درباره ی دُورهایخود و ادوار بعدی، به پیشگوییِ خبر بزرگی در انتهای دوران آدم تا خاتم نیز خبررسانی فرمودند. در این باره اشارات بسیاری در تمام کتاب ها و احادیث قُدسی ادیان در سراسر زمین وجود دارد که با مراجعه به آثار بشارات بهایی می شود به برخی از آنها دست یافت و موضوع این مقال کوتاه در اینجا نیست.
اما اینکه حضرت محمد ص آخرین نبی بودند به این معنی است که آخرین کسی بودند که از آن خبر بزرگی که خواهد آمد، به اذن خدای یکتا، وعده دادند و در کتاب آسمانی شان یاد فرمودند.
با این اوصاف، دور نبوت برای عصر کودکی بشر به پایان رسید و عصر مظاهر الله آغاز گردید. آری حضرت بهاءالله دیگر در آن سلسله ی نبوت کهن نمی گنجند بلکه ایشان آغازگر دور تازه ای از پیامبری و ظهور الهی اند که مربوط به دوران بلوغ بشر است و عصر مَظاهر الله نامیده می شود.
خود حضرت بهاءالله فرموده اند که من و این دوران، خبر بزرگ هستیم! عصر پیشرفت های شگفت انگیز و تمدن نوین انسان که باید نهایتاً به وحدت عالَم انسانی بیانجامَد و بسیاری از مشکلات نوع بشر، زیر سایه ی روح الهی، برای همیشه از زندگی مردم رخت بربندد؛ چیزهایی نظیر جنگ، تبعیض های جنسی و نژادی و قومی و اقتصادی و دینی و...
بنابراین ایشان دیگر به آن معنا نبی نیستند که نبأ بزرگ را وعده بدهند، بلکه ایشان خودِ «نبأ عظیم» هستند.
خوشا به سعادت ما که در عصر خبر بزرگِ خداوند به بشر، که وعده ی یگانگی و صلح و عظمت بشریت در آن است زندگی می کنیم. ایکاش لایقش باشیم ودست از تعصّبات دون برداریم و مغز پیام قرآن را برداریم.
ایکاش باور کنیم که خدا زنده است و اوست که به ما می گوید چه چیز آغاز شده و چه چیز پایان یافته. نه ما به او!

کد مطلب: 21

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

لوح احمد - برگردان به پارسی

الله ابهی

«راز حضرت کریشنا»