«ایران من، بیدار شو»
بیست و دو.
«حال ای اهلِ ایران!
باید قدری از سُکر هَوی (مستی
شهوات)، به هوش آمده و از غفلت و کاهلی (تنبلی) بیدار گشته، به نظرِ
انصاف، نظر کنیم:
آیا غیرت و حَمیّتِ (بزرگی)
انسان، قائل بر آن می شود که چنین خِطّه ی مبارکه (سرزمین پربرکتی)، که منشأ تمدنِ عالَم و مبدأ
عزّت و سعادتِ بنی آدم بوده و مَغبوطِ آفاق (مورد غبطه
ی عالَمیان) و مَحسودِ (مورد رَشک)
کُلّ مللِ شرق و غربِ امکان، حال محلّ تأسفِ کلّ قبایل و شعوب گردد... به نکبتِ عدمِ
سعی و کوشش و نادانی، بی مَعارف ترینِ کشورهای عالَم شمرده گردد؟!
آیا اهلِ ایران، در قرونِ پیشین، سر دفترِ دانایی و عنوانِ
مَنشور دانش و هوش نبودند و از افقِ عرفان، به فضلِ رحمان، چون نَیّر اعظم (خورشید)،
طالع و مُشرق، نه؟ حال چگونه بدین حالِ پُرمَلال اکتفا نموده، در هوای نفسانی خود
حرکت می نماییم و از آنچه سعادتِ کُبری (رستگاری برتر)
و مَرضیِ (سبب خشنودیِ) درگاهِ احدیّت حضرت
کبریاست، چشم پوشیده، کُل به اَغراضِ شخصیّه و منافعِ ذلّیه ی ذاتیه ی خود (غَرَض
های شخصی و سودهای حقیر و گذرای خود) گرفتار شدیم؟!»
(حضرت عبدالبهاء – رساله ی مَدنیّه)
کد مطلب: 21
نظرات
ارسال یک نظر