تحریف یعنی اینکه... - بخش 2



سی و چهار.

تحریف یعنی اینکه در روز روشن و در دنیای رسانه های امروزی، در یک روزنامه ی رسمی و یک سایت حکومتی ایرانی، زندگی یک دانشمند نامدار فرنگی را با سانسور و تحریف، به چیزی جز آنچه بوده، تبدیل کنی!
آری تحریف در ایران امروز و حکومت آن، تنها به متن و حکم کتاب های مقدس و سخنان الهی و احادیثِ پیامبران و امامان معطوف نیست، بلکه حتی به زندگی یک دانشمند شهیر ایتالیایی نیز می تواند تسرّی پیدا کند، به شرطی پای دیانت بهایی و نام بهاءالله در میان باشد!
نمونه ی چنین اقدامی، زندگی پروفسور «الساندرو باوزانی» Alessandro Bausani است که با یک جستجوی ساده در زبان انگلیسی و ایتالیایی و حتی ویکی پدیای فارسی ایشان نیز می توان دریافت که از 29 سالگی تا پایان عمر خویش، بهایی بودند و این عقیده ی دینی بزرگ را نیز هرگز پنهان نکردند.
اساساً همین عقیده به دیانت بهایی بود که زندگی حرفه ای این استاد را چنان تحت تأثیر قرار داد که سراسر زندگی پُربار خود را وقف تاریخ و ادیان و زبان های شرقی کردند و کتاب های بسیاری از جمله «ایران دینی: از زرتشت تا بهاءالله» در 542 صفحه را نوشتند و چندین بار نیز از ایران بازدید و با بهاییان ایران دیدار نمودند. ایشان به زبان فارسی به خوبی یک ایرانی سخن می گفتند و صاحب کُرسی اسلام شناسی در دانشگاه رُم بودند. همچنین پروفسور باوزانی، سالها عضو محفل محلّی بهاییان رُم و محفل روحانی ملّی ایتالیا نیز بودند.
اینک بپردازیم به زندگی نامه ی ایشان که سه سال پیش، هم در «روزنامه ی اطلاعات» منتشر شده و هم در سایت «مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی» بصورت رسمی و حکومتی در تاریخ 13/8/1394 باز نشر یافته است:
در این زندگی نامه ی تحریف شده و نه چندان کوتاه، به آسانی خوردنِ یک لیوان آب، حتی یک بار هم نام بهایی و بهاءالله در مسیر زندگی پروفسور باوزانی نیامده است! شاید برخی برای توجیه بگویند، به دلیل رعایت اختصار، به جزئیات زندگی این پروفسور در زندگی نامه اش که نوشته ی آقای «دکتر تهمورث ساجدی» است، پرداخته نشده است!
اما دو مطلب در متن این زندگی نامه تحریف شده، عمدی بودن این تحریف را نشان می دهند، ضمن اینکه چنین تحریف هایی علیه حقیقتِ دیانت بهایی در ایران امروز، محدود به تنها همین یک مورد نمی شود:
نخست اینکه نام یکی از کتاب های پرفسور باوزانی یعنی «ایران دینی: از زرتشت تا بهاءالله»
 Persia Religiosa: Da Zaratustra a Bahā’u’llāh  
(1959 میلان) را فقط «ایران دینی» [!] ذکر کرده اند و دیگر آنکه حتی در این زندگی نامه ی حکومتی نویس، به «نوشته های پراکنده او که در آنها مدارک منتشر نشده و بدیعی هست» و اغلب آثار مربوط به اسلام و ایرانِ ایشان پرداخته شده ولی به این مهم که ایشان شناخت اسلام را هم مدیون شناخت و پیروی راه بهاءالله بود، نپرداخته اند! 
براستی چطور می توان آیین بهایی را در زندگی چنین شخصیت بزرگی، فرعی و غیرمهم جلوه داد؟! 
تا کی می شود سر مردم را زیر برف فرو برد تا حقیقت تابناکِ دین موعود بشریت در جهان امروز را نبینند؟ 
زمامداران چنین جوّ و اقداماتی، تصور می کنند تا به کی می شود خورشید را در پس ابرهای مصنوعی نهان کرد و در جهانِ رسانه های فراگیر امروز، مردم ایران را  نسبت به حضرت موعودی که همزبان و هموطن ایشان بوده است، در خوابِ غفلت نگاه داشت؟!

کد مطلب: 34

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

لوح احمد - برگردان به پارسی

الله ابهی

«راز حضرت کریشنا»